فانوس ادب
وبلاگ ادبي سینا صارمی
هر آن عاشق که جان دارد، دل رنجور هم دارد دلش دریــایــی و دریـا بـرایش تــور هـم دارد بـه روی شیـشه قلبـم کشیـدم عکس نـازت را ندانستـم که این شیشه شکست نور هم دارد دلم خـوش بود به آن دنیـا که بنشینم با حوری نفهمیـدم کـه دنیـادار در آنجــا حـور هــم دارد مـزن نیـش زبـان جـانـا بـه روی پیکـرم امشـب بدان خوشتـر زِنیش تـو همیـن زنبور هم دارد نمــی دانـم کـه تــو مـاری و یـا آن مـاهـی رعنـا و لیـکـن مــارمــاهـی نیـز دیـــار گـور هـم دارد بدان هرچه بریدی تو و یا هـر چه شکستی دل نصیبت خـاک گور است که، مار و مور هم دارد دمـی خـوش بـاش با ساقی بنوش جام پیاپی را که ایـن نــاز و نعــم را شیـره انگـور هـم دارد بیـا جـانـا در ایـن غـربت نمـاز عشـق بـر پـا کن غـروب غـربـت ایـنجــا طلــوع هــور هــم دارد مـزن آهنـگ بد مسکیـن،رها کـن ساز بیداری که این ساز و نـوا را تنبک و سنتـور هم دارد نظرات شما عزیزان: شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 10:24 قبل از ظهر :: نويسنده : سینا صارمی
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها نويسندگان |
|
![]() |